زهرا جانزهرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

زهرا نازنازی

اولین بار گفتن اسم دایی جون و خاله جونت

در 94.4.29 در 17 ماه و 2 روزگی اولین بار دایی گفتی وقتی دایی جون ازت خواست بگی و دایی کلی خوشحال شد از بس خوب میگفتی داییی . و الان هم که دو سال و سه ماهته همون دایی صدا میکنی و هرازگاهی هم از ما یاد گرفتی میگی حوسو (به حسین میگی). در 94.6.13 در 18 ماه و 17 روزگی اولین بار به من اِنّا گفتی مثل کودکی دایی که به من می گفت که هر از گاهی هم اینا میگی . قبلا مثلا حدود دو ماه پیش اِبا صدام میکردی. وقتی هم میگم بگو خاله تا این زمان نمیتونستی و آداو میگی که همون اِبا از اون بهتره     بعد از دوسالگیت و تا الان که 95.2 و دوسال و سه ماهه هستی  ایناس یا اِناس  میگی. قربون حرف زدنت عزیزم   ...
28 ارديبهشت 1395

تولد 1.5سالگی (18 ماهگی) زهرا جون و تولد بابایی

در 25 مرداد 94 یکشنبه شب تولد بابایی بود که دوروز بعدش هم تو 1.5 ساله می شدی تولد هردوی شما رو با  هم گرفتیم. دایی جون کیک خوشمزه خریده بود و ماهم کادوهای خوشگل برا شما و باباییت اوردیم و خوش گذشت دور هم آبا و آقاجون و عمه جون هم اومده بودند و تو همش شادی می کردی و شمع رو کیک و فوت میکردی. 
18 فروردين 1395

واکسن 18 ماهگی

در 31 مرداد 94 صبح روز شنبه واکسن 18 ماهگیش را در بهداشت زد. همان روز مریض شده بودی و تب داشتی  و نمی توانستی راه بری ولی خدارو شکر از روز بعدش خوب شدی .
18 فروردين 1395