زهرا هندونه خور
مثل مامان جون عاشق خوردن ته هندوانه هستی قاشق میدیم دستت و اینجوری میخوری و کیف میکنی ! 94.3.30 و16 ماه و 3روزگی - 94.4.10 و 16 ماه و 2 هفتگی
آآآچا...
به آلوچه میگی آچا و دوستش داری میگی بابا آچا! یعنی باباجون برات بیاره. 94.3.30و 16 ماه و 3 روزگی
خاطرات و کارهای 17 ماهگی
وقتی اتل متل بازی میکنیم کیف میکنی و میپری بالا پایین و یه چیزهایی رو از خودت میگی یعنی منم دارم میخونم. 22 تیر یعنی در 16 ماه و 26 روزگی که اومده بودید خونه ما چشمام بسته بودم یعنی خوابم اومدی پیشم دیدی باز نمی کنم صورتت و چسبوندی صورتم و خاله قورتت داد. رومبلی ها رو برمیداری و از مبلها بالا میری. چون گرمه مامانت چادر میندازه روت بخوابی ولی میترسی و لحافت و میخوای. جلوی پله های اتاقها طبق معمول لحاف و میز مبلها رو انبار کردن تا نتونی بری بالا، توهم باحسرت پله ها رو نگاه میکنی و وقتی موقعیت فراهم باشه با سرعت نور فرار میکنی. کتاب ها رو از کمد برمیداری و میگیری جلوت و با صدای بلند یه چیزهایی میگی . تو این ماه انگشت های دستت ...