یه روز خوب بهاری در خونه ما
سلام سلام صدتا سلام خاله جون!!!!!!!!!!!
امروز 96.3.3 بعد دو هفته اومده بودید خونه ما. ماشالله چون مدتی بود ندیده بودمت و دلم یه ذره شده بود برات قد کشیدن و بزرگ شدنت و دیدم خرا رو هزاران مرتبه شکر
صبح که رسیدی خونمون بعد از سلام و احوالپرسی به همه مون گفتی با النااااااااااااز (خاله نمی گی) میرم تاب بازی منم یه خورده سرماخوردگی داشتم ولی به خاطر عزیزدلم زود حاضر شدم و رفتی تاب بازی ساعت 1.5 ظهر بود و دو تامون بودیم کلی کیف کردی هوا هم خنک و ملایم بود . به خاله می گفتی هلم بده (در ترکی به جای "ایتَلَ" می گفتی "سوی بیلَمی" ) و کلی بازی کردیم منم الکی سوار اونیکی تاب شدم و تو با قهقهه می خندیدی ولی سوار سرسره نمیشی دوست نداری. نمیخواستی بیای گفتی 2 تا هم بریم تموم شه گفتم باشه بعد شیطونک گفتی نه 3 تا بریم تموم شه و 123 رفتیم راضی شدی و برگشتیم خونه.
بابات رفته بود تبریز میگفتی جعفففر رفته تهران با قطار اونقدر شیرین زبان شدی که نگو.
بعد نهار خوردیم کوفته مامان جون پخته بود که کلی خندیدیم خوردی و بعد از تموم شدنش گفتی آبش زیاد خوشمزه نبود ظهر کمی من خوایبیدم بعد از یه ساعت به مامان جون گفته بودی برم النننننننناز و بیدار کنم فقط یه بوس می کنم منم صدات و شنیدم در اتاق و باز کردی و بغلت کردم عزیزمیییییییییی همیشه عاشقتم خاله جون. عصر هم فیلم های تولدت باز کردم وقتی میخوام کامپیوتر و باز کنم میگی "تَیَلودم آش" هر چی هم باز کنم اول باید فیلم های تولدت و باز کنم ببینی بعد چیزهای دیگه موقعی هم که میبینی تو فیلم کیک و فوت می کنی و برات دست میزنیم عین اون ها رو انجام میدی و کیک و فوت میکنی و خوشحالی میکنی و ... انشاء الله برات تولد 3.5 سالگی میگیرم عزیزدلم تا شادی کنی.
عصر هم تو حیاط چند تا عکس خوشگل با گل های قرمز حیاط ازتو و با مامانت انداختم هی می گفتی منم عکس میندازم و دوربین و میخواستی منم یه جورایی مشغولت کردم . بعد اومدیم خونه و دیویدی و انداختی خودت روشن کردی و نای نای کردی. عصرونه هم دلمه با سُس و نان و ماست خوردی. بعد بابات اومد و رفتید خونتون موقع رفتن هم خونه و ماشینت و آورده بودی میگفتی بمونه شما بازی می کنید اونقدر شوخ طبع شدی که نگو