خاطرات و کارهای 9 ماهگی
رفته رفته که بزرگتر میشی کارهای جالبی انجام میدی و پیشرفت میکنی.
در تاریخ 93/8/2 خاله جون که به مامانتزنگ زده بود تو سرگرم بازی با اسباب بازیهات بودی مامانت تعریف میکرد وقتی صدای تلفن و از اتاق شنیدی به مامانت نگاه کردی و با نگاهت میخواستی بگی مامان بریم باهم تلفن و برداریم چون تلفن و به خاطر اینکه موقع خواب صداش اذیتت نکنه در اتاق بااگذاشتن.
روروئک و خیلی دوست داری و هر وقت میخوای سوار بشی میری کنارش و چنان با سرعت میرانی که نگو . از روروئک هم اگه بخوای چیزی رو از پایین برداری خم میشی ولی دستت به زمین نمیرسه.
باز هم نانای و دوست داری وقتی آهنگ میزارم خوشحال میشی و دست میزنی ولی نه به طور کامل، دستت و به سینه ات میزنی یا به هر چیز دیگه ای که دستت باشه و شادی میکنی و میخندی.
عاشق چرخ و فلک چوبی که بابات از رامسر آورده هستی که خیلی خوشگله وقتی حرکت میکنه با دستت میگیری و نمیزاری حرکت کنه و خراب میکنی.
تو این ماه آواز هم میخونی و صدا در می آوری.
غذات تو این ماه : شیر خشک- شیر گاو تازه که بابای زحمت کش هرروز برات میخره و دوست داری و میخوری - آب میوه هایی مثل سیب و نارنگی و انار و... که چند قطره با قاشق مامانت میگیره و میده، لیموشیرین دوست نداری- ماست هم دوست داری- سوپ زیاد دوست نداری و نمیخوری