زهرا جانزهرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

زهرا نازنازی

4 روز مونده به تولد زهرا جون

فقط 4 روز مونده به تولدت  عزیزم پیشاپیش تولد 1 سالگیت مبارک تولد تولد تولدت مبارک  happy birthday   بیا شمعها رو فوت کن تولدت مباررررررررررررررررررررررررررررررررک ناز نازی ...
22 بهمن 1393

زهرا دندان درآورد

خدایا شکرت بابت نعمت های بی شماری که د زندگی به ما عطا کردی که یکی از این نعمت های زیبا هم وجود ناز زهرا کوچولو در خانواده مان است. بالاخره در 93.11.12 زهرا جان 15 روز مانده به تولدش دندان در آورد همزمان با روز تولد مامانش. خاطره در آوردن دندان از این قراره که در روز یکشنبه 93.11.12 تولد 28 سالگی مامانت و گرفته بودیم. خونه رو تزئین کردیم و مامانی کیک خوشمزه پخت که مامان بزرگ ما هم مهمون اومده بود. بعد از شام جشن تولد گرفتیم. چون عدد8 نداشتیم و فقط 1 داشتیم همون و روی کیک گذاشتیم که جالب هم شد. الهام جون شمع و فوت کرد و همگی کیک تولد و میوه و ...خوردیم و خوشحالی کردیم. تو حال نداشتی و دستات و به گوشهات میزدی، کمی هم تب داشتی، گریه میکرد...
21 بهمن 1393

یک هفته به تولد زهرا جونی

سلام خاله جون الان شبه دوشنبه 20 بهمن است که مینویسم . ان شاء الله یک هفته مونده به روز تولدت.منم نوشتن مقاله ام و تموم کردم و کارهای دیگرم و میکنم تا برای تولدت آماده باشم. امروز مامان جون اومد و تورو حموم برد تو وانت اسباب بازی میندازن و تو مشغول میشی و با اونا بازی میکنی. این روزها حسابی شلوغی میکنی. راستی خاله دیگه بزرگ شدی خودت راه میری از تاریخ 93.11.7 که خونمونن اومده بودی خودت به تنهایی دو سه قدم راه رفتی برای اولین بار. این روزها هم  ی ک اسباب بازی و از زمین برمیداری و پنج شش قدم به تنهایی راه میری و بعد خسته میشی و میشینی.   ...
21 بهمن 1393

سوراخ کردن گوش

سلام عزیزم الان که مینویسم یک ساعتی میشه گوشهات و سوراخ کردی . امروز  چهارشنبه تاریخ 93.11.8 ساعت 5 عصر دکتر گوشهایت را سوراخ کرد و گوشواره نگین خوشگل آبی انداخت. زنگ زدم و از مامانت پرسیدم گفت دکتر دقیق با خودکار  تو گوشهات علامت گذاری کرد تا محل دقیق رو سوراخ کنه و از مامان و بابات هم پرسیده که نگاه کنین درست باشه و گفته محلهای قبلی سوراخ (که کوچیکیت سوراخ کرده بودیم و الان جاش یکم معلومه) یکیش وسط نبوده و خداروشکر خوب سوراخ کرد. مامانت گفت با اینکه بی حس کننده زده بود ولی چنان گریه ای میکردی که نگو. قبل از رفتن به مطب هم بابات یه توپ خوشگل هندونه برات خریده بود ولی یکم نگاهش کردی، الان هم وقتی تلفنی حال...
8 بهمن 1393

11 ماهگیت مبارک گلم

 امروز 11 ماهگیت تمام شد و وارد 12 ماهگی شدی انشاء الله یک ماه مونده به روز تولدت   عزیزززززززززززززززززززززم دوسسسسسسسستت دارررررررریم یه عالممممممممه     در 93.10.25 برای ماهگرد 11 ام مامان جون کیک خوشمزه پخت. ...
27 دی 1393

مهمون کوچولوی امروز

امروز عصر باباجون و مامان جون اومده بودن خونه شما تا تو رو ببینند، مامانت  با بابات برای عصب کشی دو تا از دندان هاش رفته بودند. بعد اومدین شام خونه ما و کلی بازی کردی ، اونقدر خستت کرده بودم که نگو. کلی ازت عکس گرفتم و  مامان جون برات کیک 11 ماهگی پخت. کلی بازی و خوشحالی کردی الان هم باباجون  مهربون برد خونتون. اینم عکسهای تازه تازه اینجا ژست گرفتی اینجا بدون آهنگ داری نانای میکنی   اینجا هم خودت و لوس می کنی برای خاللللللللللللله اینجا هم  برای 11 ماهگیت  که البته دو روز دیگه تموم  میشه یه کیک خوشمزه پختیم ولی تا گذاشتم ازت عکس بگیرم گریه کردی مثل اینکه از کیک ترسی...
25 دی 1393

زهرا بدون دندان

تا امروز که 10ماه و 26 روزه ای دندان در نیاوردی نمیدونیم دلیلش چیه ولی دکترها میگن اشکالی نداره. انشالله به زودی مرواریدهای خوشگلت و دربیاری تا به راحتی غذا بخوری و برات جشن دندونی بگیریم .
23 دی 1393

روزمرگی ها

خلی وقت بود که به دلیل کار زیادم  نمی تونستم بیام وبلاگت و برات بنویسم.  از روزمرگی های این روزهات میخوام بگم. بابات صبح ها میره مدرسه و  تو میمونی با مامانت. باهم از خواب بیدار میشین یا حتی زودتر از مامانت بیدار میشی و  یک راست میری سراغ آشپزخانه خواب آلود، بعد با سرو صدات مامان هم از خواب بیدار میکنی. به هم صبحانه میخورین، بازی میکنین و... بعد برای بابایی که از مدرسه میاد نهار میپزین و باهم نوش جون میکنین. خدایا شکرت بابت این نعمت بزرگ که به ما عنایت فرمودی. دیروز که اومدیم خونتون دیدیم پیشونیت قرمز شده مامانت گفت که در کمد هال و باز کردی و زدی به پیشانی که اونا هم به در کمدها چسب زده بودن تا نتونی باز کنی. امر...
23 دی 1393