واژگان زهراجونی تا پایان 15 ماهگی
زهراجان زبان مادری اش یعنی ترکی آذربایجانی را یاد گرفت. ان شاء الله فارسی را هم خودش در تحصیل یاد می گیرد و به امید یاد گرفتن زبان های دیگر و انگلیسی هم مثل خاله جون که خیلی علاقه داره و تا ارشد انگلیسی خونده و اگر خدا بخواهد دکتری هم ادامه می ده. بابا- آبا- دِدی (رفت) - دَع دَع (بیا)- قوتولدو ( تمام شد) - بَ بَ (به بچه ها و عروسک و شکم و نافش)- بَع بَع( گوسفند) - صدای کووخ کووخ ( برای قطار) - هیس (برای علامت سکوت) - صدای تک (برای گرفتن عکس) - ارو ( به جارو میگی) - عود( به هود میگی) ...
نویسنده :
خاله جون
21:46
کشمش دوست داری
خاطرات و کارهای 15 ماهگی
در 94.1.30 آبله مرغان خفیف گرفتی که چندتا فقط در پاهایت بود. بردنت دکتر ،کرم داد که دوست داری مامانت که چندبار مالیده حالا یاد گرفتی و خودت میشینی و پاهات و در میاری و نشون میدی یعنی اینکه برات کرم بزنن. وقتی خونه ما بودی کرم دست و از کنار پنجره پیدا کرده بودی و آوردی و نشان میدادی تا بزنیم. از طرف دیگر با علائم تب و مریضی و بی حوصلگی و البته کم اشتهایی و آبریزش بینی فهمیدیم داری دندان هم در میاری که شکر خدا در 94.2.5 سومین دندانت که اولین دندان از بالا بود در آوردی و کم کم بعد از حدود 10 روز حالت بهتر شد. در 94.2.12 روز شنبه که ولادت امام علی(ع) و روز پدر و هم چنین روز معلم بود به بابات و باباجون و اقاجو...
خاطرات و کارهای 14 ماهگی
دندانهایت را به هم فشار میدی میخوای دندان در بیاری بیشتر تقلید می کنی. مثلاً در 14 فروردین که از حمام در آمده بودی و من گذاشته بودمت جلوی بخاری لباسهات و میپوشاندم و بعد گوش پاک کن برداشتم تا آب گوشهات را بگیرم که هنوز تمام نشده از دستم گرفتی و گوش پاک کن و به گوشت فرو میکردی و نگه میداشتی مثل من تا آبش گرفته بشه. جیگر خاله وقتی نماز میخوانیم مهر و از جانماز برمیداری و تو دستت قایم میکنی یا میخندی تا به تو نگاه کنیم یا میای و میخوای زیر چادرمون قایم بشی. بهار امسال اولین بار در 94.1.20 به حیاط بردمت که حیاط و خیلی دوست داری هروقت در باز میشه میدوی به سمتش و از ته دل میخندی. مامان جون یادت داده وقتی میگه زهرا منو ناز کن با د...
رفتن به جشن تولد
94.2.28 دوشنبه تولد 1 سالگی پسر عمویت امیرحسین جون بود که برای شام دعوتتان کرده بودند. رفتین و کلی شادی و نانای کرده بودی عزیز دلم.
انداختن گوشواره های زهراجون
در 93.11.8 که دکتر گوشهایت را سوراخ کرد و گوشواره نگینی انداخت بعدا در تاریخ....................... آنها را درآوردیم و گوشواره های طلای آویزت را انداختیم ولی چون آویز هایش به لباسهایت گیر می کرد بابات برد تا عوض کند و گوشواره های راحتی بخرند. مدت 4 یا 5 روز گوشواره های قبلیت را درآوردن و یک جفت گوشواره حلقه خوشگل خریدند. در طی این چندروز سوراخ گوش هات می خواست بسته بشه که خاله جون در شب روز شنبه 94.1.8 و در 14 ماهگی (13 ماه و 12 روزگی) گوشواره های جدیدت را انداخت. البته سوراخ گوشهات کوچک شده بود و به سختی انداختم خیلی گریه کردی، اولی و انداختم بعدی و که می خواستم بندازم آنقدر گریه کردی از درد که دستهام می لرزید و نمی تونستم بندازم ولی...
نویسنده :
خاله جون
1:16
94.1.1 دومین عید نوروز زهراجون
آماده شدن برای عید نوروز94
93.12.27 در 13 ماهگیت داری آجیل عید و درست می کنی.